سفارش تبلیغ
صبا ویژن

yaseekabod

                                                     

وقتـــ رفتنتـــ یادمـ بیآور خآطراتتــ رآ بدهمــ ببرے


خودتـــ که نباشے به چه کارمــ مےآیند؟!


فقط ذره ذره نابودیمــ رآ ضمانتــ مےکنند!!!

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/9/28ساعت 1:4 عصر توسط زهرا نظرات () |

دستام بوی خاک میداد...

 

به جرم چیدن گل منو به دار اویختند

 

اما هیچکس نگفت شاید گلی کاشته باشم...!

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/9/28ساعت 12:54 عصر توسط زهرا نظرات () |

چه لطیف است حس اغازی دوباره


و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای اغاز تنفس....


و چه اندازه عجیب است , روز ابتدای بودن!



سلاااام بچه ها


شب یلدا تولدمهههههههههه!



22 سالم شد  مؤدب


چه زود گذشت...............


 شما هم تو جشن تولدم دعوتید


منتظرتونما  تبسم 


اینم کیک تولدم..

 


چه خوش میگذره......................................


 


نوشته شده در دوشنبه 90/9/28ساعت 12:50 عصر توسط زهرا نظرات () |

 

پشت سکوت تو دلتنگی و غم است می دانم


این جمله برای وصف تو کم است می دانم

 

خود را کنار کشیده ای تا من گذر کنم

این خصلت فرشته ، نه یک آدم است می دانم

 

 این روشن است که برای همیشه رفته ای دیگر

پس زندگی برای من مبهم است می دانم

 

 دیگر تمام معادله های بودنم گنگ اند

بی تو اتاق فکر من گیج و درهم است می دانم

 

 لق می زنند چرخ های ارابه شادی

شالوده های حسرت و درد محکم است  می
دانم

 

ای کاش نوشداروی خواهشم افاقه ای میکرد

سهراب قصه  روی دست رستم است می دانم

 

 گفتی که باز می گردی وقت  چیدن گندم

آن وعده ها ی سر خرمنت، مرهم است می دانم

 

 قلبم دوباره آتش بگیرد و آتشکده شود

عشقت برای من عشق خاتم است می دانم

 

 قدر زلال جاری باران را نفهمیدم

امروز که قحطی آب و شبنم است می دانم


 


نوشته شده در دوشنبه 90/9/28ساعت 12:0 صبح توسط زهرا نظرات () |

Design By : Mihantheme